جدول جو
جدول جو

معنی پنجه پنجه - جستجوی لغت در جدول جو

پنجه پنجه
نوبت به نوبت، دفعه به دفعه، آبیاری نوبتی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(پَ جَ / جِ پَ دَ / دِ)
که انگشتان پنجه با یکدیگر بوسیلۀ غشائی پیوند دارد چنانکه در مرغابی و وزغ، حیوان که انگشتان با غشائی بهم پیوسته دارد
لغت نامه دهخدا
(پَ جَهْ یَ/ یِ)
پنجاه پایه. پنجاه پله:
بی بدل صدری ورای تو بدل داند زدن
تخت پنجه پایه بر اعدا به چاه شست باز.
سوزنی.
که خواند تختۀ عصیان تو که درنفتاد
ز تخت پنجه پایه به چاه پنجۀ باز.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(غِ جَ / جِ غِ جَ / جِ)
پارچۀ لطیف که از آن زنان چارقد تهیه میکردند
لغت نامه دهخدا
(پَ پَ)
پنجگان پنجگان. پنج تا پنج تا:
این زمان پنج پنج میگیرد
تا شده عابد و مسلمانا.
عبید زاکانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از پنجه پایه
تصویر پنجه پایه
پنجاه پله پنجاه پایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غنجه غنجه
تصویر غنجه غنجه
پارچه ای لطیف که زنان از آن چارقد می ساختند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غنجه غنجه
تصویر غنجه غنجه
((غِ جِ یا جَ))
پارچه ای لطیف که زنان از آن چارقد می ساختند
فرهنگ فارسی معین
خرد و قطعه قطعه شده ریز ریز، کاری را به تدریج انجام دادن.، خرد و قطعه قطعه شده، ریزریز، کاری را به تدریج انجام دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
نوبت به نوبت، هر پنج روز یک نوبت
فرهنگ گویش مازندرانی